برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان از کفر من تا دین تـو pdf از زینب حاجی زاده با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان زینب حاجی زاده مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان از کفر من تا دین تـو
از خـواب که بیـدار شـدم، چشمام به ساعت افتاد؛ که نُه را نشان مـیـدهد
با سرعت به قسمت سرویس بهداشتی رفتم، صورتم را شستم و
به کمد گوشـه اتاق هجوم آوردم، اولین لباسی که
چشمهایم مشاهده کردند؛ را برداشتم مانتـو، شلوار جین پوشیـدم
مقابله آیینه موهای خرمایی رنگـام را دم اسبی بستم
کشوی اول که پر از لوازم آرایشی بود؛ را باز کردم، ب
چشمهای عسلیام رسیـدگی کردم، دیگر وقت نداشتم بیش
از این به خـود برسم روسری ساتن مشکی رنگ سر کردم،
وسایل مورد نیازم را درون کوله پشتیام ریختم و روی
شانهام انداختم ، از اتاق بیرون رفتم
با چندان سرعتی از پلهها سرازیر شـدم که هر آن امکـان داشت با سر به زمـین برخـورد کنم
خـودم را به آشپزخانه رساندم بابا پشت مـیز نشستـه است،
خیلی ریلکس صبحانه مـیخـورد، مانند همـیشـه شکم
اش یک متر جلوتر زده
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان روز را بلندتر مـی خـواهم
قسمت اول رمان از کفر من تا دین تـو
با دهن پر جواب داد: سلام برنا خانم تنبل
اعتراض کردم: بابا شما که بیـدار بودیـد، من رو هم بیـدار مـیکردیـد دیگـه، حالا چه جوابی به مامان بدم؟
با بیخیالی گفت: این دیگـه مشکل خـودتـه
با قهر از آشپزخانه بیرون رفتم، در حیاط سوار جنسیس خـوشگلم شـدم و برو که رفتیم، یعنی هر چقدر که
مامان به تناسب اندام اهمـیت مـیـدهد، بابای من بیخیال است
مامان اصرار دارد؛ که من هر روز بایـد به باشگـاهاش بروم، که یه وقت خدای نکرده، زبانم لال اندام من مانند بابا
نشود، به یاد دارم؛ از کودکی من را با خـودش به باشگـاه مـیبرد ماشین را مقابل در باشگـاه
پارک کردم و پیاده شـدم ..
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید