برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنیـد
دانلود رمان معشوقه مهتاب pdf از خدیجه سیاحی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان خدیجه سیاحی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
معشوقه ی درد داستان زندگی دختری را روایت مـیکند
که به خاطر رسم طایفه ی دلبر برادرش مجبور است از محبوب خـود دل بکند و…!
قسمتی از معشوقه ی درد : موهایم را سه دستـه و هر دستـه را جدا شانه کردم.
با آرامش آنها را گیس کردم و از جا بلند شـدم.
لباس مرتبی تنم کردم و با انداختن مانتـو روی شانههایم از اتاق خارج شـدم.
مادر در آشپزخانه که در ضلع جنوبی حیاط جا خـوش کرده در حال پخت و پز بود.
با دیـدن من سرش را از لای در بیرون آورد: مادر: حوری زود برگردی ها، رضارو که مـیشناسی!
حوری: چشم مادرِ من یکی دوساعتـه دیگـه برمـیگردم تنش را کـامل از آشپزخانه بیرون آورد.
همانطور که در حال چک کردن سر و وضعم بود گفت: – نشـه عین اون دفعه، رضااون سری پدرمو دراورد!
حوری: قول دادم دیگـه، اگـه اجازه بدی برم، زود هم بر مـی گردم زینب بیچاره زیر پاش علف سبز شـد
مادر: خدا به همراهت مادر، مراقب خـودت باش حوری: چشم، مراقبم آقا گرگـه نیاد سر وقتم لنگـه کفش مادر که به سویم پرت شـد
به سرعت از جلوی چشمهایش ناپدیـد شـدم تا بهانه جدیـدی برای نرفتنم دست و پا نکند، از در آجری رنگ خانه بیرون آمدم.
زینب را جلوی در عاصی و منتظر در حالی که پیشانیاش از اخم چین خـورده پیـدا کردم،
محکم گونهاش را بـ ـوسیـدم و قبل از اینکه حرفی بزند، گفتم: -شرمنده زینب مامانو مـی شناسی که!
زینب: تـوهم کشتیمون با این خانوادهات حوری: به خاطر روی ماهت مـی دم تعویضشون کنن پشت چشمـی نازک کرد و به راه افتاد. اواخر اردیبهشت بود و هوا هنوز لطافت بهار را داشت.
گرچه زندگی در خـوزستان یعنی داشتن تنها دو فصل در سال، یکی پاییز یکی تابستان اما از اواخر اسفند
تا اواخر اردیبهشت هوا عالی است و جان مـی دهد برای گشت و گذار.
کوچه های قدیمـی با بافت فرسوده را پشت سر گذاشتیم
و گـه گداری با همسایه ها سلام و احوال پرسی مـی کردیم.
بلاخره بعد از ده دقـیقه به نزدیکی سد رسیـدیم که زینب ایستاد.
دستهایش را روی کمرش گذاشت و با چشم و حرف برایم خط و نشان کشیـد
برای دانلود رمان روی لینک زیر کلیک کنید